بهترین ذکر 

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

 مارا مدافعان حرم افریدند 

با یاد دمشق غرق غم می باشم در بین همین نوحه و دم می باشم با پرچم سرخ یا اباعبدالله سرباز مدافع حرم می باشم لعنت الله علی من عاداک یا زینب


 حدیث 

حدیث موضوعی

 وصیت نامه شهدا 

مهدویت امام زمان (عج)

 جستجو 


 کد لوگو 


 کاربران آنلاین 

  • انانه
  • N
  • سعید رضایی
  • بهار
  • زهرا بانوی ایرانی

  •  آمار 

  • امروز: 6
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1458
  • 1 ماه قبل: 1679
  • کل بازدیدها: 38413

  •  حبیب ما ای طبیب ما… 


     رهبری 



     یاحسین 

     
      تکه کاغذ ...

     

    یک تصادف سخت وخطرناک داشتیم.طوری که ازبین سه نفر مان او به شدت اسیب دیده بودواحوال من ازهمه شان بهتر بود.ترک سه نفره بودیم وسرعتش بسیار زیادبود،ناگهان چرخ عقب موتورش ترکید وهرکدام به سمتی دراتوبان پرت شدیم موتوربه دوتکه تقسیم شد خودش راکه روی اسفالت کشیده شد بود زیر یک پیکان گیر کرده بود پیداکردم ان حال وخمی که داشت مراصدازدفازمن وبرادرمعذرخواهی کردوطلب حلالیت داشت کیف پولش رادراورد وتکه کاغذی به من دادگفت که اگرزنده نماندآن کاغذوصیت نامه اش است.شانس بااوبودودربیمارستان که حالش بهتر شد ازمن آن تکه کاغذتاشدهراخواست من هم که نخوانده بودمش وآن راهمان طور خونین ومچاله شده پس دادم ان قدر خودش را مهیای شهادت ورفتن به آن دنیا کرده بود که وصیت نامه اش همیشه همراهش بود

    مجموعه مدافعان حرم 1

    ابو وصال :شهید محمدرضا دهقان امیری

    موضوعات: شهدای حرم  لینک ثابت

    [پنجشنبه 1395-05-28] [ 10:29:00 ب.ظ ]  



      اتفاق تلخ ...

    امروز یه اتفاق شایدکوچیک من را به اتفاق خیلی بزرگ به فکرفرو برد وبدجور ناراحتم کرد

    امروز صبح درحالی که تو اشپزخونه داشتم دستاما میشستم  دیدم مادرم امد خونه و وارد اشپزخونه شد و یه دفعه یه چیزی را گرفت جلوی صورتمیکم ترسیدم ولی تا نگاه کردم دیدم یه بچه گنجشک بود گفت کنار کوچه افتاده بود نمیتونست پرواز کنه گرفتمش ویه ظرف راآب کردم تا گذاشتم جلوش شروع کرد به خوردن البته به کمک خودم معلوم بود خیلی تشنش بود .بعد گذاشتمش زیر یه سبد وتواین فکربودم که چی بهش بدم بخوره ولی بعد از یکی دوساعت بابام که از راه رسید رفت ببینه چیه دید درحال مردن  منا صدازد گفت :چرا این اینجا گذاشتیش داره میمیره تا صدای بابام راشنیدم ازجا پریدم رفتم دیدم اره درحال مردن ویه چنددقیقه بعد مرد خیلی ناراحت شدم هی باخودم گفتم این مردنی نبود چرا این جور شد نکنه من مقصر شدم داشتم باخودم کلنجار میرفتم که این فکر به ذهنم خورد این یه گنجیشک بود و من برا نجات این کارا کردم واز مردنش چقدر ناراحت شدم

    ولی یه مشت ادم ازخدا بی خبر وبی دین در سراسر کشورهای مسلمان دارند چه به سر زنان وکودکان میارند وانگار که نه انگار دارند ادم میکشند وچه جنایتهای دارند میکنند

    خیلی دلم سوخت 

            

     

    موضوعات: مطالب زیبا, دست نوشته  لینک ثابت

    [چهارشنبه 1395-05-13] [ 03:55:00 ب.ظ ]