مهدی رسولی

ادامه »

عادتش این بود دیگران را دعا کند. مؤمنان را یک به یک نام مى‌برد دعایشان مى‌کرد.
روزهای آخر اما خودش را هم دعا می کرد: ((یا الهی عجل وفاتی سریعا))
علی را که می بیند گریه می کند، حسن را به سینه می چسباند و گریه می کند.
گلوی حسین را می بوسد و گریه می کند، دست می کشد روی قلب زینب و گریه می کند.

همسایه ها به علی(ع) می گویند: ((سلام ما را به فاطمه برسان و بگو یا شب گریه کند یا روز)).
فاطمه پیامشان می دهد که: ((به زودی از میانشان پر می کشد)).
وضو می سازد و لباس نمازش را به تن می کند و به بستر می رود.
ساعتی بعد دیگر کسی صدای گریه فاطمه را نمی شنود. دعای فاطمه مستجاب می شود.
شبانه علی(ع) غسلش می دهد و به خاکش می سپارد و نجوا می کند آرام:

بی تو کبوتر دلم به سینه پر نمی زند
کسی به خانه ی علی حلقه به در نمی زند
فاطمه جان حسین تو بی تو غذا نمی خورد
حسن ز دوری رخت خنده دگر نمی زند
ای گل نازنین من! همسر بی قرین من!
زینب تو بدون تو شانه به سر نمی زند
خیز ز جا و با علی روی به سوی خانه کن
که میخ در به سینه ات بوسه دگر نمی زند
آب بر آتش دلم خیز و به اشک خود بزن
که مرهمی به زخم دل سوز جگر نمی زند
کنار قبر مخفی ات ورد زبانم این بود
بی تو به بام خانه ام پرنده پر نمی زند

خدایا من حسین رادوست دارم

قدم قدم با یه علم

امام عسکری(علیه السلام) به نقل از پدرانش :فاطمه (سلام الله علیهم )انگشتری داشت با نگینی عقیق وهنگام رحلت ،آن را به فرزندش حسن دادوانگاه که امام حسن(علیه السلام) دراستانه شهادت قرار گرفت ،آن رابه حسین (علیه السلام)سپرد وحسین(علیه السلام) فرمود :دوست داشتم بر انگشتر چیزی بنگارم که حضرت مسیح عیسی بن مریم (علیه السلام)رادرخواب دیدم به اوگفتم: ای روح الله،براین انگشترم چه چیزی بنگارم؟فرمود:برآن نقش کن ((لااله الا الله الملک الحق المبین))زیرا این عبارت در آغازتورات وپایان انجیل وارد شده است